Submitted by نااصری ناصری on

دهمین روز از اولین ماه تابستان سال 1339 بود و روستای حسین آباد از توابع نهبندان یک روز گرم تابستانی را سپری می‌کرد.

عبدالعلی که در سایه درختی در حیاط خانه نشسته بود چشم به راه دوخته بود و از درب منزلش نگاهش را نمی‌دزدید. او با التهاب و اشتیاق منتظر خبری بود.

با صدای اذان ظهر به نماز ایستاد و دقایقی بعد صدای کودکی او را متوجه خود کرد.

با شتاب به منزل پدر همسرش رفت و با خوشحالی فراوان کودک تازه متولد شده را در آغوش گرفت. آنها نام این پسر را محمود نهادند.

او دوران کودکی را در همان روستا و در کنار خانواده ساده زیست و روستایی‌اش سپری نمود.وی فرزند چهارم خانواده بود اما بشدت مورد علاقه والدینش قرار داشت.

محمود قبل از رسیدن به سن تکلیف به توصیه پدرش شروع به نماز خواندن نمود.آنها که به خاطر شرایط کار پدر که مجبور بود برای امرار معاش خانواده‌اش به کارگری بپردازد به زاهدان مهاجرت کردند و محمود دوران ابتدایی را در مدرسه ابن سینا سپری نمود.

او در ایام تابستان به کمک پدرش که در نجاری کار می‌کرد می‌رفت و تمام فصل تابستان را بهکار و تلاش می‌پرداخت تا بتواند بخشی از هزینه‌های خود را برای ایام مدرسه تامین کند.

محمود تا مقطع دوم راهنمایی درس خواند و پس از آن در کنار پدر به کارگری مشغوب گردید. او برای نمازهای یومیه به مسجد می‌رفت و این ارتباط تنگاتنگ با روخحانیون و جوانان مبارز انقلابی که بر علیه رژیم پهلوی فعالیت می‌کردند در وی اثر گذاشت بطوریکه خودش نیز سخت مجذوب و شیفته حضرت امام(ره) و آرمان‌های وی گردیده بود.

او در کنار بسیاری از مبارزین بنام استان و از جمله آیت الله کفعمی پیوسته حضور داشت و به عنوان جوانی مشتاق و مذهبی تمامی دستورات ایشان را در راستای انقلاب مردمی و اسلامی ایران انجام می‌داد.

محمود برای مدتی با چند تن از مبارزان انقلابی تهران ارتباط برقرار نمود تا جاییکه در اردیبهشت سال 1357 به تهران رفت تا در تظاهرات‌های مردمی و مبارزات گسترده و جامع تر از آنجا بر علیه رژیم ستمشاهی شرکت نماید.

این سفر ضمن آنکه بر دانش و اشراف بیشتر محمود به مسائل و ارزش‌ها و اهداف انقلاب اسلامی افزود باعث گردید تا رشته پیوند وی با جبهه جوانان مبارز و پیرو خط امام عمیق تر گردد.

وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در اسفند ماه سال 1357 به زاهدان بازگشت تا ضمن انتقال اطلاعات و اندوخته‌های خود به جوانان این خطه و دوستانش به ایجاد محیطی مناسب و آرام در منطقه کمک کند.

او در همان آغاز تشکیل بسیج به دستور حضرت امام(ره) به این نهاد مقدس پیوست و در بسیاری از فعالیت‌های گسترده آنان شرکت می‌کرد.

با شعله ور شدن آتش جنگ محمود نیز تاب و توان دوری از میادین نبرد را نداشت و مشتاق بود برای حفظ صیانت از ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی رهسپار جبهه‌های حق علیه باطل گردید.

محمود پس از آموزش‌های اولیه در کرمان به مناطق عملیاتی رفت و با عضویت در گروه‌ جنگ‌های نا منظم دکتر چمران به مبارزه علیه متجاوزگران بعثی پرداخت.

وی از خود رشادت‌های بی نظیری بروز داد و با شرکت در عملیات رمضان اوج حماسه و شجاعت را به نمایش گذاشت.

او پس از اسارت به دست نیروهای خونخوار بعثی و در حالیکه به شدت زخمی بود حاضر نشد به حضرت امام و انقلاب اسلامی توهین کند و با وجود شکنجه زیاد آن دیو صفتان پیوسته صدام ملعون را جنایتکار خطاب می‌کرد تا در نهایت در همان روزهای پایانی تیرماه سال 1361 به فیض شهادت نائل آمد.

انتهای پیام/ر

تصویر